تذکر: این یک داستان واقعیست
یک هفته بعد از اینکه از خطر بیماری «برونشیت» رهایی پیدا کرده ای، صبح از خواب بیدار میشوی، به دستشویی میروی و هرچه زور میزنی میبینی که شاش بند شده ای. با دکتر «نوید» از دوستانت تماس میگیری؛ احتمال عفونت شدید مجاری را میدهد که از عفونت عمومی بدنت در زمان برونشیت حاصل شده. امروز باید برای گرفتن جواب تایید پروپوزال پایان نامه ات از دانشگاه، اقدام کنی و فرصت آزمایشگاه رفتن را نداری. قبل از رفتن به دانشگاه تصمیم میگیری که ظرف های چند روز مانده ی سینک ظرفشویی را بشوری. مایع ظرف شویی تمام شده. در دفترچه یادداشت روزانه ات زیر گزینه ی تعویض شیشه ی شکسته ی اتاق، مینویسی خرید «ریکا». پژو«206sd» ات را در لاین پارکِ روبه روی دانشگاه کنار دیگر ماشینها پارک میکنی. برای نیم ساعت حضور در دانشگاهی که این ترم 2 میلیون تومان شهریه اش را داده ای، 500 تومن پول پارکبان میدهی. در دانشگاه لیستی را نگاه میکنی که در آن پروپوزال عده ای تایید شده و عده ای نه اما جلوی اسم تو هیچی نوشته نشده. در جواب پرس و جوی تو، مدیر گروه مدعی میشود که تو اصلا پروپوزال تحویل نداده ای. به کارشناس گروه مراجعه میکنی و او منکر گم کردن پروپوزالت میشود. ارجاعت میدهند شورای آموزش به عنوان دانشجوی کم کار و یلخی. بعد از گذشت سه ساعت و کسب افتخار پذیرفتن منتِ «همراهی دانشگاه با دانشجوی خاطی»؛ قرار میشود که پروپوزالت را تا ظهر تحویل دهی و دانشگاه سریعا تاییدش کند و جریمه نشوی. فِلَشی که متن تایپی پروپوزال و آهنگ های «پیمان یزدانیان» را در آن ریخته ای به usbضبط ماشینت وصل است. خوشحال به سمت «206sdات» حرکت میکنی که متن پروپوزال داخل فلش را پرینت بگیری. دزدی مرحمت کرده و شیشه ماشینت را شکسته و ضبطت را به همراه فلش به یغما برده. داد و هوارت را سر پارکبان خالی میکنی. پارکبان و همکارانش طبق قانونی که پشت برگه ی قبض پارک نوشته شده، تو را تفهیم میکنند که آنها هیچ مسئولیتی در قبال حوادثی که برای ماشینها رخ میدهند، ندارند. در واقع شهرداری مسئول امنیت نیست بلکه نیروی انتظامی این عمل را انجام میدهد و در آخر 2500 بابت دو ساعت و نیم تخطی از زمان تنظیم شده از تو میگیرند. در ترافیک «همت» به فکری که یکهو ماشین 50 میلیونی ات تکانی میخورد. متوجه میشوی که از پشت زده ای به «سانتافه» ی جلویی و دوربین داخل سپرش را شکسته ای. برای اینکه مشمول تخفیف 300 هزار تومنی بیمه در اول سال شوی، بی خیال کروکیِ تصادف می شوی و تصمیم می گیری که خودت حسابش کنی. در تعمیرگاه متوجه میشوی که قیمت دوربین داخل سپر سانتافه 700 هزارتومن است. راننده سانتافه دلش میسوزد و قرار میگذارد هرچه داخل کیفت است را بگیرد و باقی را خودش حساب کند. تمام پولهای کیفِ پولت که 400 هزار تومن است را به راننده سانتافه میدهی و ازاو تشکر میکنی. ساعت یازده و پنجاه دقیقه شب است که از تمام این ماجراها رهایی میابی و برای خریدن ریکا به عابر باک میروی تا پول بگیری. به سمت ماشین که برمیگردی یک نفر که به او مشکوکی نزدیک می شود و ادعا میکند که 206sd تو، ماشین اوست که دزدیده شده. بحث بالا میگیرد و با تو گلاویز میشود. دوستش هم به کمکش می آید و دو نفری تا آنجا که میخوری تو را میزنند تا ماشینت را بدزدند. مردم که وضع را میبینند به کمکت می آیند و دزدها قصد فرار میکنند که تو پای دوست طرف را می گیری و به زمینش میزنی. با 110 تماس میگیرید. دوست طرف که سابقه دار هم هست از دو جا پایش شکسته. بعد از اینکه پول گچ گرفتن پاهایش را میدهی یک راست بازداشتش میکنند. ساعت 3 شب در کلانتری سرباز وظیفه «اصغری» به تو میگوید که بابت شکستگی پای دزد باید 15 میلیون تومن دیه بدهی احتمالا. پرس و جوهایت همه بر صحت گفته ی سرباز وظیفه «اصغری» تاکید میکنند. داغان به خانه بر میگردی و برای در امان ماندن از سرمای شب اسفند ماه تصمیم میگیری که شیشه ای را که دیروز خریده ای وصل کنی. سوراخِ زوارِ قاب پنجره، کج مته خورده و برای داخل رفتن پیچ به زور بیشتری نیاز است. پیچ گوشتی را محکمتر فشار میدهی که شیشه از وسط به دو نیم میشود و نیم بالایی روی گردنت می افتد و شاه رگت را میزند و خون و شاش انباشته شده در بدنت به بیرون فواره میکند. هن هن کنان کف اتاق؛ وسط کتاب هایت دراز میکشی و سرت را روی کتاب «قرار داد اجتماعی» اثر «ژان ژاک روسو» میگذاری و با نگاهی به سقف اتاق منتظر می شوی که مرگ بیاید.
یک هفته بعد پیک موتوری، برگه ی احضاریه دادگاه را جهت شکایت دزد پا شکسته به درب منزل مجردی ات می آورد و جنازه ات را که کرم زده پیدا میکند و از بوی تعفنت، تفی روی جسدت می اندازد.
همین.
تقدیم به رفیق
تقدیم به رفیق

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر