کم کم گلها دارند از ما می ترسند.
اول شمعدانی های تابستانی، بعد فتونیا و شفلرا و حالا شمعدانی امسال که خانه اش گلدان فتونیای مرحوم است.
وارد گل فروشی"زعیم" که می شویم گل ها خودشان را گم و گور می کنند از دستمان. ما واقعا هیچ تلاشی جهت مرگشان نمی کنیم و واقعا قاتل نیستیم، باور کنید خود مرگی می گیرند اینها.
حالا اینجا در خانه ی طوبی یک بیمارستان گلها راه انداختیم. اینجا بخش نور دهی است. آنطرف بخار دهی، بخش های قارچ کشی، شیر شویی، افشانه آب و موسیقی و ریلکسیشن و غیره و ذلک هم راه انداختیم. در این سی و سه سال اگر همین قدر به خودم رسیده بودم الان یک گندی شده بودم برای خودم.

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر